شعر شب🌒
چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۴۰۴، ۱۱:۲۶ ب.ظ
شب سردی است ، و من افسرده
راه دوری است، و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
میکنم، تنها؛ از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایهای از سر دیوار گذشت،
غمی افزود مرا بر غمها
فکر تاریکی و این ویرانی
بیخبر آمد تا با دل من
قصهها ساز کند پنهانی.
" سهراب سپهری " 🌱
۰۴/۰۶/۱۳
سلام و احترام
چراغ که مرده بود؛ سایه رو سهراب چطوری دید
یا وسط جاده دیوار کجا بود ..:))
جدا از مزاح اشعار سپهری رو خیلی دوست دارم ولی فرصت مطالعه نیست؛ ممنون هر از گاهی یادشون رو زنده می کنید.